گاهی صورت پدر و مادرت را تبدیل به دفتر نقاشی ات میکنی ...
با مداد چین و چروک ، صورتشان را خط می اندازی ...
چشم که باز میکنی ، میفهمی که هیچ پاک کنی نیست که آنها را پاک کند ...
این رسمش نبود که عشق بی حد آنها را اینگونه پاسخ دهی ...
حواست کجاست ؟؟؟
دستانشان را دیده ای ؟ همان دستانی که روزی تو را نوازش می کرد ،
حالا تبدیل به دفتر خط خطی های تو شده است ...
این رسمش نبود ...
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 22
بازدید هفته : 216
بازدید ماه : 820
بازدید کل : 92359
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1